تنگسیر


تنگسیر


كي مياد بريم مليبار؟

 آغاز مسير با حركت ازبندر بوالخير به سمت عراق و سپس كويت

چهل سال پيش تجارت از طريق دريا يكي از راه هاي مهم امرار معاش خانواده هاي منطقه ما بوده. در اين ميان سفر به مليبار بسيار پر ارزش و مهم محسوب ميشده.از اوايل آبان ماه هر سال كه دريانوردان به اون" موسم عقرب "هم ميگن لنج هاي كه قصد سفربه مليبار رو داشتن  با دوازده ملوان و يك ناخدا سينه لنج رو رو به شمال ميكردند و با توكل به خدا مسافرت دور و دراز خود رو آغاز ميكردند.ازبندر بوالخير ابتدا به سمت عراق ميرفتند.در عراق خرما بارگيري ميشده كه بعد از بارگيري لنج به سمت كشور كويت حركت ميكرده.در كويت خرماها رو تخليه ميكردند و سپس بارگيري مجدد صورت ميگرفت.در كويت نفت, گازوئيل, چوب, لباس و پارچه, فانوس, بخاري, برنج و وسايل چوبي خانه مثل در اتاق و كمد بارگيري ميشده است.

سپس لنج, كويت را به مقصد يمن جنوبي ترك ميكرده و در بنادر اين كشور پهلو ميگرفته است.مهمترين بندر يمن جنوبي در آن سالها" بندر الضيمر" بوده كه لنج هاي منطقه ما زياد در آن پهلو گرفته اند ولي بنادر ديگري مثل غنيزه, مروات, عدن, عديده, گشن و ليهوت هم بسته به نوع باري كه در كويت بارگيري ميشده ميزبان لنج هاي منطقه ما بوده اند.در كشور يمن فقط تخليه صورت ميگرفته و بارگيري خاصي انجام نمي شده است. فقط ماچيله(توشه راه ملوانان)لنج كامل ميشده و ناخدا دستور حركت به سمت بندر مليبار رو صادر ميكرده است.

مسير مليبار

براي رسيدن به مليبار راه درازي در پيش بوده چنان كه ابتدا از يمن به سمت" راس المروات" در اقيانوس هند حركت ميكردند كه پنج شبانه روز طول مي كشيده است. در ادامه  از راس المروات به سمت "بندر معالوان" حركت ميكردند كه براي رسيدن به اين بندر در هند نيز پنج شبانه روز زمان لازم بوده.از بندر معالوان تا بندر مليبار سه شبانه روز طول مي كشيده تا لنج ها در بندرمليبار آرام بگيرند. البته اين مدت زمان ها بستگي به موتور لنج و وضعيت جوي هم داشته كه مطمئنا زمان رو براي رسيدن به بندر مليبار تغيير ميداده است.

شهر مليبار

ظاهرا فاصله زيادي بين لنگرگاه مليبار تا گمرك اصلي و شهر مليبار وجود داشته است.اختلاف زماني وساعتي بسيار زياد مليبار و بوالخير هميشه باعث تعجب ملوانان بوده طوري كه ساعت ده صبح در مليبار آفتاب در بندر بوالخير غروب ميكرده .شهر مليبار در زبان مردم هندوستان به اسم "مليت عالم" مشهور بوده است. چون از تمام مليت ها در اين شهر وجود داشته وتفاوت فرهنگ ها كاملا مشهود بوده است.مردم مليبار به شهر خود "كالپوكوت"(يعني شهر همه) هم ميگفتند.در اين بندر مردم به زبان خاص مليباري صحبت ميكردند كه شامل مخلوطي از زبان هندي ,عربي, فارسي و لاتين بوده است.

در اين شهر اديان مختلفي وجود داشته كه شامل اسلام, هندو, باغيان وسيك ميباشد. مسلمانان مليبار از اهل سنت بوده اند.

لنج هاي اجدادمان در مليبار اجناس مختلفي رو بارگيري ميكردند. بارگيري در آنجا شامل دو مرحله ميشده. ابتدا در انبار لنج(خن) وسايل لنج مثل لنگر, چوب, طناب وسپس بر روي آنها باچيل (نوعي چوب خاص كه براي ساختن سقف خانه به كار ميرود) و ني قليان قرارميگرفته است.در ادامه فرش, پارچه و ظروف آشپزخانه جاي داده ميشود.مواد غذايي مثل برنج هندي, شكر, روغن و عچار(ترشي مخصوص مليباري) صف داده  ميشدند.در پايان ميوهايي مثل موز, نارگيل, آناناس, زيتون,انبه, پوپي(نوعي ميوه هندي شبيه خربزه) قرار ميگرفتند تا خن لنج كاملا پر از بار باشد. سپس بر روي سطح لنج چوب هاي بزرگ و مخصوص ساخت لنج قرار داده ميشده وبا نظم و ترتيب در كنار هم جاي ميگرفتند.

شهر مليبار شهري بزرگ و پر جمعيت بوده كه كوه هاي بلند با درختان كوهي فراوان چهره زيبايي به آن ميدادند. خاك سرخ رنگ مليبار براي رشد درختان استوايي مثل آناناس و موز و انبه بسيار مستعد بوده است.مردان مليباري لباس هاي دوتكه و گشاد سفيد رنگ ميپوشيدند  و زنان آنها لباسي يك تكه و سفيد وبلند بر تن ميكردند.براي ملوانان ايراني شهر مليبار بسيار دلچسپ بوده و ايراني ها در مليبار بخاطر وضعيت مالي خوب بسيار محبوب بوده اند.مليبار شهري ارزان بوده كه با پنج روپيه هندي مي توان بهترين غذا ها را در آن سفارش داد.خود مردمان مليبار با اينكه ظرف فلزي مي ساختند ولي خودشان بر روي برگ موز غذا ميخوردند. جالب اينكه هميشه بدون كفش (پاپتي) راه مي رفته اند.

حتما بخونيد!                             

واحد پول مليبار روپيه بوده. در آن زمان هر1000 ريال ايران 1700 روپيه هند بوده است.جالبه كه بدونيد 1000 ريال ايران 2000 دينار سومالي و يمن بوده و هر 1000 ريال ايران معادل45 دينار كويت.براي مقايسه پيشرف يا عقب افتادگي ما تو اين دوره زمونه كافيه كه بدونيد الان هر هفتاد هزار ريال ايران يك دينار كويت ارزش داره...(هي واي من!!!)

فقر از خصوصيات بارز شهر مليبار بوده. شهري با جمعيت فقير فراوان كه بسياري از آنها تكدي گري ميكردند.دختران جوان مليباري فقط با 200 روپيه به عقد ملوانان ايراني در مي امدند.علت فحشا و روسپي گري در اين شهر فقر مردمان آن بوده است.

بعد از فروردين ماه وضعيت  جوي بندر مليبار به يك باره تغيير ميكند كه به آن فصل از سال ملوانان" بي ميسوم "ميگفتند.گرد خاك, باد هاي شديد, بيماري هاي كشنده محلي, باران هاي سيل آسا به يك باره چهره اين شهر رو تغيير ميدانند.كمبود جنس و كالا براي تجارت در اين فصل سال باعث ميشده كه لنج هاي ما خيلي زود تر از بي ميسوم به فكر برگشتن بيفتن و عازم خليج فارس بشن.براي موندن در مليبار بيست روز تا يك ماه كافي بوده و ملوانان بعد از اتمام بارگيري و تهيه ماچيله راه بندر مليبار را ترك ميكردند.

به سمت خليج

از مليبار پنج شبانه روز طول ميكشيد تا لنج به "خور فكعان" در يمن شمالي برسد از خور فكعان تا تنگه هرمز يك شبانه روز لنج در حركت بوده است. ازتنگه به سمت كويت حركت مي كردند و در كويت قسمتي از كالاي تجارتي مثل چوب هاي لنج سازي ,ادوات و وسايل لنج ,بيشتر ميوه جات و وسايل خانه را تخليه ميكردند.باقي اجناس در بندر بوالخير تخليه ميشده كه بيشتر شامل باچيل, ني قليان و مواد غذايي بوده است.

ملوانان پس از اتمام سفر اگر مسوليت سكان لنج را داشتند 500 دينار گلاته(حقوق) ميگرفتند .گلاته ملوانان عادي 200 تا 300 دينار بوده است. هر لنج دو بار در سال قادر به رفتن به مليبار بوده و دو لنج "خالد مرزوق" و" كواضر كويتي" لنج هايي بوده اند كه بسيار به مليبار سفر كرده اند.حدود سالهاي 1363 لنج كواضر كويتي سفري به مليبار داشته ولي بعد از ان به دليل از رونق افتادن لنج و لنج سازي ظاهرا ديگه لنجي عازم انجا نشده است.پايان

ببخشيد اگه مطلب كمي طولاني شد. سفرهاي مليبار جزئيات زيادي داشته كه اگر بخوام بنويسم از حوصله شما عزيزان خارج ميشه.از آقاي بوالخيري هم كه هميشه حرف ها و خاطراتش برام جالب بوده سپاسگزارم.خلاصه دوستان خيلي ممنون از اينكه با من همسفر شدين و يه سر به مليبار زديم. بد كه نبود نه پاسپورت ميخاست و نه نيروي انتظامي ازمون پولي طلب كرد. بي ميسوم هم خدا روشكر گرفتارمون نكرد.اميد به اينكه هميشه درياي دلامون براي همديگه دوك  دوك باشه و ليمر و ليچيزوم تو دل دشمناتون بزنه......

 


نظرات شما عزیزان:

هدایت شاکر
ساعت10:07---29 ارديبهشت 1392
آقای گلستانی بزرگوار در محمدعامری یا همان مدمری هم چنین داد و ستدی میشد چرا که شکر در آن زمان از اجناس قیمتی بوده آن هم از نوع دندون قاطری و از سنگاپور با بسته بندی مخصوص و با درج مبدا و مقصد که بیشتر آنها به مقصد( مدمری خور کو دراز) بوده است . خور کو دراز واقع در مدمری است که الان به قبرستان لنجها تبدیل شده است

بچه های هیرونی
ساعت4:35---20 مرداد 1391
سلام

کارت واقعا حرف نداشت؟عالی بود
پاسخ:درود بر تو...نظر لصف شماست دوست عزيز


آنا
ساعت11:21---18 مرداد 1391
خومو هسما عجب ترشیایی بی،هنوز مزه شورش شی زوومن

آنا
ساعت10:24---18 مرداد 1391
ممنون از متن قشنگنتون،واسه چند دقیقه که شده به ملیبارمون بردین(ناخدا عبدالحسین دمت گرم)
پاسخ:سلام آنا. به وب خودتون خوش اومدین.


بچه محلی هیرونی
ساعت21:33---13 مرداد 1391
خشم اندن از بچه علسین
پاسخ:مو هم خشوم مي ...خيلي


a.d
ساعت0:46---6 مرداد 1391
ها والله ای خش بی..
یک ماه روزگار ری او بیدیم تا میرسیم بندر..
ایسه خو جهاز عاجی ، مکینه یانمار و کولللللر، هیلت خشو می رسنن تا کویت و دوی..
واقعا مردان بزرگ و زحمتکشی بودن و باید از استقامت و پشتکار این مردان و حتی زنان آن زمان درس ها آموخت.


ali khalili.152 
ساعت0:01---28 تير 1391
ممنون اقای گلستانی که قصدتان شوخی بی.والا مو خوم به شدت از تفرقه بدم می.اما نوشتن برخی واقعیات هیچ اشکالیش نی.مو زندگیم وایدن نسب شناسی و قدیمی شناسی منطقه و خصوصا اطلاعاتی درباره لنج های بادبانی.اونجا که گفتم زیرمورو اولین جهاز دار ولات شریفتان بوده از این نظر گفتم که زیرمورو اولین فرد عامری اصل صاحب لنج است،زیرا حاج عبدالرضا خلیلی اصلالتی بوالخیری دارد(مو خودم نسل چهارمش(نتیجه اش) هسم) و جد ماست. تولدش بوالخیربودن پدرش مال بوالخیر تمامی برادراش و خواهراش وطایفه اش به استثنای مادرش زیربسی صفری بنت حاجی.و حتی زن اولش(که پدربزرگم حاصلش است)مال اینجا بوده و فکرکنم نزدیک به نیمی از زندگیش را دربوالخیر سپری کردشن بعد که زارعیلا زارحسن(از طایفه سرمدی ها-طایفه ای بزرگ و اصل عامری که متاسفانه از نسلشان به علت پسر دار نشدن کسه باقی نمونده-بحث مفصلی دارد)مکیه گرفتشن.پس زیر مورو(از طایفه خلیل زارحسینیا) اولین عامری اصیلن که صاحب لنج وایدن.بعد ها حاج مسلم کردوانی صاحب لنج شد.
و ‏‎ ‎غلملی پدر حاج عبدالرضا(و حتی شاید پدرغلملی) زودترها صاحب لنج بادبانی شده بوده. و قدیمیترین کسی که نامش بدستمان رسیدن غلملی و پدرانش بودن.اگر اقای گلستانی اطلاعاتی  قدیمتر از غلملی دارند بدستم بدهند.چون خیلی پی تاریخچه لنج بادی هسم.
اگر خواستی اطلاعاتی از نسب شناسی و تاریخ قدیم بدست اوری،برو تی ولاتتو سراغ سکینه محمدحسن(دی محمد حاج ابریم)یا بیو سراغ بنده حقیر . ‏‎ ‎در ضمن اگر تی وبلاگت چیزی نذاری بهترن خوت میفهمی مردم این منطقه چه بوالخیرش چه عامریش چه اطراف با انگاره گیرن .سوا پس سوا دعوا وامن.انشاالله همدیگه میبینم و تبادل نظرمیکنیم.


هیرو
ساعت23:19---27 تير 1391
اینم پاک شد؟؟؟!!!! دیگه حوصلم نی بنیسمپاسخ:مشکل لوکس بلاگنا با ای شکلکا نیسشن

هیرو
ساعت23:14---27 تير 1391
ماشالا همتون هم علی هستین آدم قاتی میکنه! علی آقا وبلاگدار: تقصیر شماستا. نظر سانسور میکنی ایجوری سوء تفاهم پیش میاد.



واما علی آقای 152: دوست عزیز بنده حقیر از مهاجرین به هیرو می باشم . نوشته هایتان از تاریخچه دریانوردی هیرو بسیار برایم جالب است و تمام شان را می خوانم با نثر منحصر به فردی هم مینویسید... محض مزاح گفتم اگر برخی از دوستان هم ولاتیم همین مطلب مورد اشاره شما را بخوانند برایشان قابل هضم نباشد. برداشتی که میشود این است که بوالخیری ها خیلی قبل از عامری ها لنج دار بودند و به لطف حاج عبدالرضا خلیلی لنج دار شده اند. پیشنهاد دادم در صورت رضایت شما جهت تنویر اذهان عمومی این موضوع را در وبلاگم به بحث بگذارم. البته اگر بحران آفرین نشود.
پاسخ:آقای گلستانی عزیز سانسور نکردم تو نظر قبلی هم گفتم که خود به خود پاک شد که دلیلش وجود شکلک وسط متن بود الان هم پاک شد که با کپی کردن نظر و ارسال مجدد از طرف خودم به صورت کامل ثبتش کردم


ali khalili.152
ساعت23:11---27 تير 1391
اگر اقای هیرو شوخی و مزاح فرمودند ، عذر مو از اینکه نفهمیدم شوخی کردید بپذیرید ،و اگر جدی گفتتن اماده ام را هرکدوم ازقسمت کامنتام بد تلقی کردتن سیت توضیح وایم.چون در کامنتام حتی ذره فکر تفرقه بین دو ولات یا دو قوم خطور نمیکو.
‏‎ ‎فضای مجازی نوشتاری است و در کلمات ایهام موج میزه که متاسفانه برخی خیلی برداشت بد میکنند.
از مدیر وبلاگ هم بخاطر درج مطلبم تشکر میکنم.


ali khalili.152
ساعت22:36---27 تير 1391
اقای هیرو(گلستانی) فکر کنم سوء تفاهم هایدن .مو نهایت سعی میکنم تا کسی از کامنتام رنجشی نکو . با کجای کامنتای مو مشکلتن؟شجاعانه هرکدوم قسمت که باش مشکلتن بگو تا روشن کنم اگر هم مجاب نایدی سی مدیر این وبلاگ میگم تا پاکش کو.داخل کامنتای مو یک جا از ولات شما نام برده وایدن که اونم مربوط به اولین صاحب لنج درولاتتون است.اگر با اینجاش مشکلتن مشکلت بگو.چون زیرمورو (دی مرحوم زارمحمد زارخضر خلیلی) >ظاهرا< اولین لنج دار زن درکل منطقه بودن. حالا بفرما مو درخدمتم کجا مشکلتن؟

درضمن سی شر میگردی یعنی چه ؟ کسی که مدیر وبلاگی باشه باید چنین کوچه بازاری حرف بزه ؟اگر منظورت از شر جنگ و دعوان که همه بلدند.‏‎ ‎
پاسخ:مطمئنا آقای گلستانی قصد شوخی داشته شما جدی نگیرید/ راستی عکسی که فرستادی نتونستم بازش کنم این عکس رو از صفحه فیس بوکتون گرفتم


هیرو
ساعت21:13---27 تير 1391

علی152 دنبال شر می گردیا!!!

پاسخ: سلام. خوش اومدین.نمیدونم چرا موقع ثبت نظر بقیه نظرت حذف شد .اگه دوباره بفرستی کامل میذارم

 فکر نکنم چنین منظوری داشته باشه .

 خیلی وقتن دوتا ولات دعواشو نکردن بینم کاری نمیکنی. سی محض شوخی گتما کسی برداشت بد نکو



ali khalili.152
ساعت9:01---27 تير 1391
اینها نام شانزده بوم مشهور در کویتن.جالب اینکه بوم میشت احمد خلیلی بن حاجی را "سبحان" میگین .از انجا که استاد ان بوم کویتی بوده .بوم سمحان باشد نه سبحان و بوم سمحان در شماره پانزده فهرست زیرن.البته بوم میشت احمد ممکنن جز خانواده بوم های سمحان باشد.الله اعلم
اسم بوم وزن یاگنجایش ان
1
بوم المحمدي
6000
450
2
بوم العلوي
4000
300
3
بوم فتح الخير
1800
135
4
بوم الماي
3000 قوطي ماي
5
بوم السفر
3800
285
6
بغلة الهاشمي
2500
187
7
التورة
2500
187
8
متوانة
--
9
المنور
1500
112
10
بوحمرة
2500
187
11
السلامتي
4000
300
12
المنصور
2000
150
13
البيرق
1500
112
14
الحسيني
4000-3000 قوطي ماي
15
بغلة معرفي
--
16
سمحان
5000
375


e.t
ساعت1:58---27 تير 1391
سلام وبلاگتو خيلي قشنگن
با تشكر فراوان از تعريف و تمجيدتون.باز هم به وبلاگ ما سر بزنيد


ali khalili.152
ساعت22:10---26 تير 1391
البته این کاملا درست است که ما هر وخت عقب موندیم و خلأ داشتیم میپریم اجداد یا تاریخمون رو پیش میکشیم.ولی بیان واقعیت و نسب شناسی غرور نیسن ،اگرچه بعضی ها سواستفاده میکنند از همین انساب و اجداد خود. ولی همه کس چنین دید نژادپرستانه ای نیسشون.ما علاوه بر به قدیمیای خود به سایر نسب ها از رستمی گرتن تا خورشهاب و حتی دشتی میپردازیم.

علی محمدی
ساعت18:13---26 تير 1391
درود. سفر های دور و دراز روزگارانی که پدر های پدرهای ما فرزند ان خود را یا نمیدیده اند و یا خیلی بزرگ که میشدند میدیدند. آفرین به شما که اینقدر کامل و جامع نوشتید. اما یک چیز دیگر آن هم نوع فونت مطلبهاست کاش همش با یه نوع فونت مینوشتی. البته این لوکس بلاگ هم دل آدم گل کلوند میزنه تا درست بشه.
پاسخ:با سپاس فراوان.فونت نوشته ها وقتي تو وبلاگ ميزارم تغيير ميكو.دلمش گول زدنا....


ali khalili.152
ساعت17:57---26 تير 1391
تا زنده ایم به روشن شدن گذشته خود میپردازیم چه پیدا کردن نسب ها یا اعمال انها بدون انکه دید اشتباه دیگران ما را بازدارد.زیرا زندگی گذشتگان مایه عبرت است نه تفاخر.‎
زمانی که به هم خاندانان خویش اگاه کنم که عرب بوده اند،دیگه حسن خلیلا به خود جرأت نمیدهند به قوم عرب بتازند و بد بگویند.‎
وقتی به هم خاندانان خود اگاه کنم که اجدادشان قاتل بسیاری افراد،ازجمله زن و بچه قطیفی بوده اند ،دیگه حسن خلیلا نمیگویند اجداد ما فلان بودند فلان رتبه داشتند.‎
اما به دیگران و غیر هم قومان خویش اگاه میکنم که غلملی خلیلی بن علی گمرک را آورد و بسیاری خلیلیها باعث ابادانی ولات شدند .تا دیگر به خاندان ما بد نگویند.‎
چطور نوشته بشه دست مخترع کولر درد نکنه ، ولی خدمتی که غلملی بن علی به بوالخیر و منطقه کرد نوشته نشه و غرورتلقی شود؟‎
درصورتی که گمرک نداشتیم کولری هم نبود.‎
چطور نام کوچه هایی که توش راه میریم بنام اشخاص است این غرور و بالابردن نیست ولی اشنا کردن از تاریخ یک قوم انهم به خود افراد قوم غرور بشه؟‎
حتما اگر فردا پسرمون هم ازمون پرسید اجدادمون کی بوده باید بخوابونیم تو گوشش بگیم نژادپرست،مغرور و... .‎ ‏‎ ‎


علی
ساعت17:44---26 تير 1391
دمت گرم ممد. مطالب جالبی نوشتی.


ali khalili.152
ساعت16:54---26 تير 1391
این کامنت جاش در نظرات پسته"
چه ميكنه اين زبان فارسي!!! " است اما اینجا نیز میتواند پیامی به مغروران و بدبینان باشد.

احمق ترین انسانها کسانی اند که به حسب و نسب گذشته خود افتخار کنند و به مرده هایی که در خاک پیسیده اند.
اما بیان واقعیت هیچ ربطی به غرور و کبر نیسشن.
زمانی که ما میگیم عرب هستیم واقعیت است.زمانی که کامنت گذاشتم که حسن خلیلها اولین و بزرگترین لنج بادی داران منطقه بودند واقعیت است.اما شاید خیلی انسانها بیان واقعیت را با غرور یکی بگیرند و واقعیت یک امر را غرور تلقی کنند یا به کلمات اولین و بزرگترین حساس باشند.(شاید همان گفته قدیمی واقعیت تلخ است). ما وظیفه داریم واقعیت ها را به دیگران بگوییم نه دروغ ها.
متاسفانه بسیاری از حسن خلیلا همیشه به حسب و نسب زیرخاک رفته خود مینازند و اگر یکی شخص بی غرور همین طایفه بخواد از تاریخ انساب و زندگی گذشته انان را به دیگران شرح بدهد به غرور متهم میشود.
به فرض من میخوام یک واقعیت بنویسم:
"غلملی خلیلی بن علی کدخدای این منطقه بود و با آوردن گمرک به بوالخیر باعث ابادانی این روستا شد."
دوحالت دارد یا گروهی میگن نویسنده قصد به رخ کشیدن جدش داشته.
گروهی دیگر میگن :چه جالب اولین باره چنین چیزی میشنویم خدا رحمتش کند .

اکثرا کسانی این واقعیت را غرور تلقی میکنند که خود دچار غرور اند و طاقت شنیدن واقعیت ندارند.
زندگی پذیرش انسانها با هر حسب و نسبی است و هر رنگ و شکلی.
مقداد بن أسود سیاه چرده ای بود که اکرم تر از ابوجهل عموی پیامبر(ص)است.اکرم تراز میلیاردها سفید پوست است به البته نزد ما نیز گرامی تر از حتی اجداد خود.ولی دوست داشتن افراد طایفه خود هیچوقت غرور نیست مو تمامی حسن خلیلا دوست دارم این غرور نیسن بلکه سفارش خداست که انسان باید صلح رحم را در خویشان خود بجاآرد.اما اولویت بندی ام ملاک اخلاق و رفتارمردم پسند است و فرد با اخلاق غیر اقوام را به فرد بی اخلاق طایفه خودم صد در صد ترجیح میدهم.
خداوند در قرآن می فرماید:« ان اکرمکم عندالله اتقیکم »(بهترین شما نزد خداوند، با تقواترین شماست.)
و نیز می فرماید:« یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبایل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم ان الله علیم خبیر »(سوره حجرات،آیه ۱۳)
متاسفانه سادات و بسیاری حس خلیلا مبتلایان شدید این بیماری(غرور) اند.مغرور همیشه واقعیتها را سنگین میبیند.
خداوند غرور مغروران را محو و بینش بدبینان را اصلاح سازد. آمین.‏‎ ‎


ali khalili.152
ساعت16:45---26 تير 1391
پست بسیار جالب و اموزنده ای بی.‎
حاج عبدالرضا خلیلی بن غلملی رفت کویت .اونجا لنجی بومی را دید که ظاهرا قصد فروش داشتند نسبتا گران بود.ایشان خرید ان را قبول کردند اما تمام پول موکول به بعدها شد.از همانجا آدمی قاصد کرد به یکی از زنان نسبتا ثروتمند عامری بنام زیر مورو مح خلیل (مروارید بنت محمد خلیل که هم دخترعمه اش بود و هم زن کاکاش) تا در جهاز شریک شود.اگر اشتباه نکنم آقامیر سند را تحویل زیر مورو داد به زیرمورو نیز امضا کرد تا ظاهرا اولین لنج دار بندرعامری و اولین زن لنج دار منطقه شود. ‎
‏‎ ‎لنج آورده شود حاج عبدالله سینی ناخدای لنج شد واحتمال میدم شریک هم بود.نقل شده در اولین سفر لنج به بصره رفت خرما را هر من بیست روپیه بار کردند و راهی هند شدند فکرکنم محل فروش بمبمئی بود.در فروش این خرما سود هنگفتی و بسیار بدست آمد. نقل وایدن سود ان به قدری بود که علاوه بر اینکه خرج سفر درآمد و پول ملوانان نیز بهشان داده شد و پول خرید لنج نیز درآمد،باز مبلغی زیاد کرد که به صاحبان ان رسید.‎
‏‎ ‎


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: محمد خلیلی | تاريخ: دو شنبه 26 تير 1391برچسب:ملیبار, دانلود فیلم توهین به پیامبر, | موضوع: <-PostCategory-> |